محله آخونی .... آخینی
محله پدری و ریشه های زندگی ام
نويسندگان
آخرينمطالب

مرحوم آقای میرحیدر(سیدآقا) و آقاسیدحسین و آقامیرصمد  حیدرنژاد

در ملاقات سربازی آقاسید حسین

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 8 / 11 / 1393برچسب:محله آخونی,آخونی, ] [ 16:1 ] [ غ . آ ]

آقا سید محمد حیدرنژاد - فرزند مرحوم آقامیرحسن آقا

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 8 / 11 / 1393برچسب:محله آخونی,آخونی, ] [ 16:0 ] [ غ . آ ]

از راست : مرحوم آقامیرابوالفضل - مرحومه فاطمه خانم(عیال آقامیرحسن - " آبا " ) -مرحوم آقامیر حسن آقا

آقاسید حسین و مرحوم آقامیرحیدر(سیدآقا)

نشسته ها : آقامحمود(نوه آقامیرحسن آقا) - آقاسیدمحمد حیدرنژاد و ...

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 8 / 11 / 1393برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 15:29 ] [ غ . آ ]

مجلس چهلم آقای خسرو نصیب پور

مسجد حاج آقابالا - چهارراه نادر - اول کوچه باغ

روز جمعه  96/11/6 از ساعت 10/30  تا  12/30

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 5 / 11 / 1393برچسب:, ] [ 23:54 ] [ غ . آ ]

آقای مجید شادبافی - صعود به قله کمتال ( خرداد 1380 )


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس های ورزشی
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 5 / 11 / 1393برچسب:محله آخونی,ورزشکاران آخونی, ] [ 17:31 ] [ غ . آ ]

قبل از انقلاب : زمان مجردی و سربازی

آقایان : حمزه فرحناک - حاج ایوب شادمانی - سیدرضا میرزادبوذری( برادر میربیوک آقا مبل ساز)

احد ضیایی (فرزند مرحوم حاج عیوضعلی ) - حاج محمد عمرانی زاده

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 4 / 11 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی,آخونی, ] [ 16:13 ] [ غ . آ ]

آقای حاج محمد عمرانی زاده و حمیدآقا صمدیان ( همکاران نیروی انتظامی )


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 4 / 11 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی,آخونی, ] [ 15:39 ] [ غ . آ ]

آقای امید عمرانی زاده فرزند حاج محمد

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 4 / 11 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی,آخونی, ] [ 15:35 ] [ غ . آ ]

آقای نقی برق لامع - فرزند مرحوم آقای حسین (گذرچی )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 4 / 11 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی,آخونی, ] [ 15:22 ] [ غ . آ ]

آدرس وبلاگی در باره ی :  زیارت حرم مطهر آقا امام رضا (ع)

 

توجه: این وبلاگ متعلق به یکی از خادمین حرم امام رضا ع میباشد 

 

( www.darbanagha.blogsky.com )

 


 

هر کسی مایل است از حرم مطهر آقا امام رضا حال و هوایی بگیرد ، بسم ا...

توضیح :

وقتی وارد وبلاگ شدید حتما روی عکس ضریح آقا کلیک کنید تا صفحه باز شود .

التماس دعا 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 3 / 11 / 1393برچسب:امام رضا, ] [ 23:39 ] [ غ . آ ]

شهید شدن تعدادی از جان بر کفان آتش نشان میهن عزیزمان بر همه ی آزاد مردان تسلیت

 

 

ساختمان پلاسکو تهران

 

آذربایجان و آذربایجانی در همه ی غمها و شادی هم میهنان عزیز ، همواره پیشقدم بوده و هستند .


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 2 / 11 / 1393برچسب:پلاسکو, ] [ 10:53 ] [ غ . آ ]

این برادران شامی انصافا از همه میوه فروشها ارزانتر میوه های خود را می فروشند

ما هم این مسئله را به اطلاع عموم محله می رسانیم .

 

 

کسبه هایی که انصاف را واقعا رعایت کنند وبسایت آخونی عکسی تبلیغاتی ( فی سبیل اله )

از آنها تهیه و منشر خواهد کرد .


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 1 / 11 / 1393برچسب:محله آخونی,آخونی, ] [ 21:41 ] [ غ . آ ]
 

هنوز هم دیر نشده ......

 

در سر سجاده نمازش ، تنها دو روز مانده به پایان عمرش ، تازه فهمید که هیچ زندگی

نکرده است . تقویمش پر شده بود و تنها دو روز ، آری فقط تنها دو روز از زندگی اش 

خط نخورده باقی مانده بود . 

عجب ، چقدر سرش مشغول زندگی روزمره و دویدنهای بیهوده گردیده بود . تازه فهمید

که اصلا " زندگی " نکرده است .

روزها و شبهای زیادی را برای ثروت اندوزی دویده بود . انگار همین دیروز بود که

بعد از فارغ التحصیلی از درس ، تصمیم گرفته بود هر طوری شده برای آینده اش و

راحت زندگی کردن ، پولدار شود . اصلا نفهمید که ازدواج و بچه دارشدنش کی اتفاق  

افتاد . نه تفریحی ، نه گردشی ، نه زیارتی و ....

از اینکه تا بحال نمازش را " با توجه " نخوانده بود ، دلش هری پایین ریخت . یادش آمد  

که به هیچ بنیاد خیریه ای ریالی کمک مادی نکرده است ، دست فقیری را نگرفته و دستی   

بر سر یتیمی نکشیده است .

آشفتگی شدید و درماندگی غریبی سراپای وجودش را فرا گرفت .

در خیال خودش نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری را از خدا بگیرد و کارهای نکرده اش

را جبران کند . کمی هم به اهل و عیالش برسد و به معنای واقعی ، کمی هم زندگی کنند .

با درماندگی شروع به جیغ و داد کرد ، خدا سکوت کرد . دستهایش را به سر و رویش

زد ، خدا سکوت کرد .

آسمان و زمین را بهم ریخت ، خدا سکوت کرد . به پرو پای فرشته ها و انسان پیچید ،

خدا بازهم سکوت کرد . کفر کفت و سجاده اش را چنگ زد  ، خدا بازهم سکوت کرد .

دلش گرفت و بآرامی شروع به گریستن کرد و با همان حال روی سجاده اش افتاد 

خدا سکوتش را شکست و گفت : عزیزم ، یک روزت را با بد و بیراه و جار و جنجال 

از دست دادی . فقط یک روز از عمرت باقی مانده ، بیا و این یک روز را به معنای

واقعی زندگی کن . 

در لابلای هق هق گریه اش گفت : اما با یک روز ..... تنها با یک روز چه کار میتوان

انجام داد ؟ااا

خدا گفت : آنکس که لذت یک روز واقعی زیستن را تجربه کند ، انگار که هزار سال 

 زیسته است . و آنکه امروزش را درنمی یابد ، هزاران سال هم که باشد به کارش 

نمی آید . آنگاه خداوند سهم یک روز باقیمانده اش را در دستانش ریخت و گفت : 

بنده ی من ، حالا برو و این یک روز را واقعا زندگی کن .

او مات و مبهوت به زندگی که در میان گودی دستانش می درخشید ، نگاه کرد .

اما می ترسید که حرکت کند . می ترسید که راه برود و زندگی از لای دستانش بیرون 

بریزد . قدری ایستاد و با خودش گفت :

 وقتی دیگر فردایی ندارم نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد . بگذار لااقل این 

 یک روزه ام را  زندگی کنم .

با جان و دل زندگی را به سر و رویش پاشید . شروع کرد به دویدن . زندگی را بویید .
  
زندگی را نوشید . چنان به وجد آمده بود که دید می تواند تا آن سر دنیا  هم بدود .
 
می تواند بال هم بزند . پا روی خورشید بگذارد . می تواند .......

او در آن یک روز ؛ هیچ پولی کسب نکرد . هیچ برجی نساخت ؛ هیچ ملکی نخرید ؛ 

و هیچ فکر منفعتی نکرد .

او در همان یک روز آخرش ؛ دست بر پوست درختان کشید ، روی چمنها خوابید ، 

کفشدوزکی را از نزدیک لمس کرد و به بالهای قشنگش نگاه کرد ،سرش را بالا گرفت 

 و به آنهایی که او را نمی شناختند سلام کرد .و برای آنهایی هم که دوستش نداشتند ،  

دعا کرد . 

حسابهای بانکی اش را درهمانروز به نفع امور خیریه منتقل کرد و سبک شد . او در  

همان یک روز با زندگی آشتی کرد و خندید . از ته دل هم خندید  ، از ته دل لذت برد ،

 و سرشار از احساس زندگی شد . بخشید و عاشق شد و ....... 

او همان یک روز را زندگی کرد وعبور کرد و تمام شد ....... 

فرشته ها در تقویم خدا نوشتند : 

" او امروز درگذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود " ...... 
 
......و هنوز هم دیر نشده ........
 

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 1 / 11 / 1393برچسب:خدای مهربان,رجعت, ] [ 9:47 ] [ غ . آ ]

آقای حسین علیدخت ( بزاز ) فرزند ارشد مرحوم آقامشعلی کوره پز

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 29 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی, آخونی, ] [ 11:32 ] [ غ . آ ]

آقایان : حسین رسولی آژیری - کربلاعلی پور حسینی آخونی - احمد فرشباف

حسن پورجباریان - اصغر خاوندی - یعقوب شجری اقدم


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 28 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی,آخونی, ] [ 15:31 ] [ غ . آ ]

آقایان : جعفر و احمد  یدی اصل -  حمید فرقه قراملکی( پسر آقامحمدخیاط )

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 28 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:23 ] [ غ . آ ]

از راست مرحومین : آقا کربلارضا قاسم لو و حبیب آقا قیامی سردرودی در ایام مجردی


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 27 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 17:58 ] [ غ . آ ]

 

خدایا ، تو اگر دست مرا بگیری ،

                    هیچ کس مرا دست کم نمی گیرد

  ^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ 

 

ببخش ای باران ، که تو می باری ، 

                                        ولی ما شسته نمی شویم .

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

 " واقعا تکرار هیچ چیز مثل نماز،قشنگ نیست " 

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ 

 

به خدا نگوییم : خدایا چه مشکل بزرگی دارم ، 

                         به مشکل بگوییم "من خدای بزرگی دارم"

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعاتمقالات و نوشته های ادبی
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 26 / 10 / 1393برچسب:خدایا,دستم بگیر, ] [ 23:26 ] [ غ . آ ]

پدر آقارضا و احمدآقا فرشباف ، یکی از ریش سفیدهای مهربان و پاک قلب محله

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 26 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 16:11 ] [ غ . آ ]

آقایان : یونس اولادعلی - احدرمضانیلر - احمدفرشباف - احدابوعلی

(در این عکس هوادار واقعی تراکتور را در آن زمان پیدا کنید)


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 26 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 11:30 ] [ غ . آ ]

پدرزن محترم دوست عزیزمان آقای کربلایی حسن زنده باد

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 24 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی, ] [ 12:53 ] [ غ . آ ]

قهرمانان سومین دوره مسابقات بین المللی " سنیورز " جزیره کیش

استاد حمیدرضا قاسملو  و  استاد احد فرحناک

دی ماه 1394 - جزیره کیش

تبریک به بچه ها و مخصوصا به اهالی محله مون


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس های ورزشیعکس افتخارآفرینان
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 24 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,ورزشکاران آخونی, ] [ 10:41 ] [ غ . آ ]

حاج اسماعیل آقا عظیمی فلاحی -  پدر محترم آقا محمد - در بازگشت از مکه معظمه

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 23 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 22:11 ] [ غ . آ ]

مرحوم مغفور حاج غلامعلی همکار -  پدر شهید آقا یونس همکار

که اخیرا دعوت حق را لبیک گفته و به جوار حق شتافت . روحش شاد .


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاریش سفیدان محله
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 22 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,ریش سفیدان آخونی, ] [ 23:4 ] [ غ . آ ]

شهید والامقام آقا یونس همکار فرزند برومند مرحوم حاج غلامعلی ( رحمت اله علیهم )

برادر محترم حاج ایوب و حاج یحیی و رضا همکار

از بچه های دوست باحال محله که بخاطر اسلام و میهن عزیزمان در جنگ تحمیلی شربت شهادت نوشید

یادش همیشه در قلب مان است


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس افتخارآفرینانعکس شهدای محله
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 22 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,شهدای آخونی, ] [ 22:57 ] [ غ . آ ]

قبل از انقلاب - محله آخونی جلوی بقالی مرحوم جوادآقا اولادعلی ( پدر محترم یونس بقال )

روی اسب ، آقای حاج اکبر شادباف می باشند

 

 

( از دو باب مغازه درب بسته ،مغازه وسطی انباری کوچک الان آقا یونس شده و دیگری را مسدود کرده اند )

هردو مغازه بسته ، زمانی قهوه خانه آقامش اکبر رمضانیلر (رحمه اله ) بوده و بعدا مغازه سمت راستی

کفاشی آقااسماعیل علیدوخت شده و مغازه وسطی هم خیاطی آقامحمد فرقه قراملکی بوده

و قبل از ایشان هم خیاطی یک سیدی بوده است . یادشان بخیر


برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 22 / 10 / 1393برچسب:, ] [ 9:47 ] [ غ . آ ]

فرزند مرحوم آقامش حسن و برادر آقایان علیرضا و محمد و اسماعیل  مزمل حکم آبادی

این شهید عزیز - قلی مزمل حکم آبادی - فردی مهربان و با ادب و دوست و همبازی دوران بچگی ما بود

هنگام عملیات در جزایر مجنون شهید شده است . ( رحمت اله علیه )

این عکس را خودش پشت امضا کرده و قبل از جبهه رفتن به من داده بود

 

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس افتخارآفرینانعکس شهدای محله
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 21 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,شهیدان آخونی, ] [ 23:56 ] [ غ . آ ]

از راست آقایان : یونس علیپور - دکتر محمود علیپور نیازی - مرحوم اصغر عیدالحسین پور نیاز -

و محمدعلی نیک نیازی

 


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس ها
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 21 / 10 / 1393برچسب:محله آخونی,اهالی آخونی, ] [ 1:48 ] [ غ . آ ]


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هاعکس مطالب و موضوعات
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 20 / 10 / 1393برچسب:کلمات پند, ] [ 19:12 ] [ غ . آ ]

داستانی از چارلی چاپلین
-----------------------------
چارلی چاپلین می گوید: با پدرم سيرک رفته بودیم توی صف خريد بليط زن وشوهری

با چهار فرزندشان جلوی ما بودند كه با هیجان زیادی در مورد شعبده بازی هایی که

قرار بود ببینند، صحبت می کردند.
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه، قیمت بلیط ها را به آنها اعلام کرد.

ناگهان رنگ صورت مرد تغییرکرد و نگاهی به همسرش انداخت. معلوم بود که مرد پول

کافی نداشت و نمی دانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده

بودند چه بگوید.
ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت.

سپس خم شد و پول را از زمین برداشت به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول

از جیب شما افتاد!

مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که بهت زده به پدرم نگاه می كرد گفت:

" متشکرم آقا " .
مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را

قبول کرد.
بعد از این که آنها داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف

خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم .

و ...... " آن سیرک زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم " .


موضوعاتمرتبط: همه ی عکس هامقالات و نوشته های ادبی
برچسب‌ها: href="<-TagLink->">
[ 19 / 10 / 1393برچسب:چارلی چاپلین, ] [ 1:11 ] [ غ . آ ]
.: Weblog Themes By Iran Skin:.

دربارهوبلاگ

محله یادگارهای پدری ام ، آخونی .
لینکهایمفید
امکاناتوب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 7033
بازدید هفته : 7138
بازدید ماه : 9619
بازدید کل : 608143
تعداد مطالب : 1637
تعداد نظرات : 496
تعداد آنلاین : 1

تاریخ روز




در اين وب سایت
در كل اينترنت